مسابقه یکشنبه
بدون تمرین کی میره مسابقه اخه🤦
مرد خوب مسابقات رو دو هفته عقب بنداز ، کی توی جنگ تمرین رفته اخه
زیرساخت...
تنها زیرساختی که دیگه برنمیگرده عمر و جوونی ما بود، بقیه همشو میشه از نو ساخت :)
دوباره تهران
ولی ایندفعه خلوت و خاکستری...
وحشت زده و بی هیاهو...
و اتاقم که سرجاشه، خیلی ها میفهمن حرفمو که از اتاق میگم یعنی چی یعنی فرار از همه کس به سنگر اتاق.
بدتر از دی روز
هر روز خبر های خوبی نمیاد از خونمون...
انقدر دیشب بد بود که نگو دوتا جت اسرائیل از بالا سر این خونه که توی شمال اومدبم با صدای زیاد رد شد.
صبح پاشدم بزور و ورزشم رو کردم، انرژی کافی نداشتم ولی یک ساعت خودم رو مشغول کردم تا ذهنم به هم ریخته تر نشه.
مسافرت اجباری مال خر است...
روز دوم مسافرت اجباری
اینترنت بزور پیدا میشه حدود ساعت 2 ظهر دیروز اخرین دسترسی به اینترنتم بود، امیدوارم با این اینترنت ضعیف اپلود بشه الان...
از همه چی قطعیم، روزا اگر نگرانی این موشک ها و بزن بزن ها بگذاره یک ساعت درس میخونم ، با خانواده بازی های تخته ای میکنیم و روز رو توی نگرانی از عزیزانمون تموم میکنیم.
بعد این همه افتاب خون، میگذره این روزها بزور
گفت نمردیم و چه چیزها دیدیم
دیدیم ولی چی شد برامون...
هرصدایی میشنوم میگم زد هوایی و موشک بالاسرمه...
میگم الان میرنه و خودمو اروم میکنم میکم مارو نمیزنه ولی روراست باشیم شاید زد...
دیشب حداقل با صدای این جنگ نخوابیدم ...
ترک اجباری
خیلی حرف دارم خیلیی برای اینکه مجبورم خاطرات و مادیات زندگیم رو همینجا بگذارم و برم و نمیدونم برگردم دوباره میبینمشون یا نه...
دیگه در خونه رو تا چند دقیقه دیگه میبندیم
میبینمت اتاقم...
وسایل رو جمع کردم
لباس و وسایل ضروری ولی...
کمد لباسم...
کفش های ورزشیم...
وسایلم...
موتورم...
الان میفهمم چیا داشتم و بهشون توجه نمیکردم... یک هفتس کلاه خریدمو اصلا نگذاشتم سرم ولی باید همونطوری بگذارمش تو کمدم که اگر دوباره برگشتم بپوشم....
از همه مهم تر توپ بسکتبالم... کل اتاقم و خاطراتش مربوط به همون توپه که الان نمیتونم ببرمش...
دوست دارم توپ من🏀